اردی بهشت

ساخت وبلاگ

دیروز به شدت مضطرب بودم...دقیقاً عین اوایل کارم که نمیدونستم مریض که میاد میشینه رو یونیت، دردش چیه، قابل درمانه، در حد توان منه یا نه، عین"کسیلممیش قارپیز"...

________

پ.ن :

یکی پیدا شده ، به من میگه خواهرمی...راستشو بگم من نسبت به پسرایی که حتی یه ماه از خودم کوچیکترن یه محبت خاصی دارم، اینم پسر خوبی بود، در حد کراش ! راست ترش رو بگم، از اول بانمک بازی درمیاورد و حس میکردم خب ...

شروع کرده بود به پیام دادن ، که دیشب کرمم گرفت، منم که تهِ رُک بودن، گفتم از کجا متوجه شدی میتونم خواهرت باشم، در کمال پررویی گفت خیلی بهم وقت گذاشتی و اهمییت و ارزش قائل شدی !

عصبانی شدم... نه که بقول داییم تابع نمودار رفتاری کسی باشما...ولی راست میگفت، لابد من لغرشی داشتم که بقول خودش زود پسرخاله شده.

از امیر هم پرسیدنی چرا فلان لطف رو بهم کردی، جوابش اینه چون مهربونی، قلبت صافه، ... هیچ وقت نمیگه چون عاشقت بودم.

مهم نیستا...چون من فهیم ترین همسر دنیا رو دارم که میتونم هرچی که از ذهن و معده و روده م میگذره بهش بگم و نگران بعدش نباشم.

نوشته شده در دوشنبه دهم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 7:33 توسط خودم|

My Great Dreams ...
ما را در سایت My Great Dreams دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-great-dreamso بازدید : 7 تاريخ : جمعه 21 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:20