استرس دارم...
فردا باید سگمو ببرم دکتر...ازش خونگیری کنن...امیر هم سرکاره...اولین باره که ازش میخوان خون بگیرن...یه چی شبیه توپ کوچیک درآورده رو شکمش...تو خوف و رجام...
نوشته شده در شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۴۰۲ساعت 1:11 توسط خودم|
My Great Dreams ...برچسب : نویسنده : my-great-dreamso بازدید : 49